۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

دانشجو، اگه درسی رو نیفته،دانشجو نیست و اگه مشروط نشه، آدم نیست..!

بروبکس دانشجو حواسشون باشه که دچار افراط تو درس خوندن نشن..!یهو جوگیر نشید معدل بالا 15 بیارین ها! فکر آبروی دوستانتون رو هم بکنید..! بعد یعمر مبارزه و زندگی شرافتدمندانه ، با ننگ " رفیق خرخون داشتن " چه کنیم؟ شیخ الشروط ، متقلب الدین نیشابوری می فرماید : دانشجو اگه درسی رو نیفته،دانشجو نیست..! و اگه مشروط نشه ، آدم نیست...! اصولا تو راه اداره آموزش و کمیسیون موارد خاصه ، که یه مرد ساخته و پرداخته میشه..! تا با مشکل سنوات ،مواجه نشده باشین، مفهوم بدبختی رو درک نمیکنین.! ضمنا یادتون باشه که رئیس اولترا محبوبمان فرمایش از خود در کردند که : " مدرک دانشگاهی ، کاغذ پاره ای بیش نیست! " پس خیلی جدیش نگیرین و به روشهای نوین و خلاقانه تقلب ، فکر کنید چون این دقیقا همون تخصصی هست که در محیط کار و سیاست، بش احتیاج دارید..!

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

به دیگرا.ن اجازه ندهید فعالیتهای شما را در فیسبوک رصد کنند..!

با دانلود و نصب ورژن قدیمی افزونه Feed filter ( که دیگر در سایت موزیلا وجود ندارد‎‎(‎قابلیتهای کنترلی شگفت انگیزی برای کار با فیسبوک خواهید داشت!یکی از مشکلات کاربران اینه که فیسبوک در کمال ناجوانمردی آمار همه کامنتهایی که میگذارید و لایکایی که میزنید رو ،به اطلاع خلایق میرسونه و کارو برای مامورین امنیتی یا نامزدهای غیرتی ساده میکنه ولی با نصب این افزونه بر روی مرورگر فایرفاکس،هر گاه که پروفایلتون رو باز کنید، همه " فعالیتهای اخیر‎ Recent Activity ‎" از صفحه روزگار محو میشن و هم مشکل بالا حل میشه و هم پیج‎ ‎‏ شما خلوت میشه تا دوستانتون براحتی پستهای مفید رو مشاهده کنن..! از دیگر کارکردهای این افزونه حذف فیدهای خاله زنکی(کی با کیا دوست شده،کی عضو چه گروهی شده و...) از صفحه فیدهای تازه میباشد که برای مشترکین کم سرعت بسیار کارگشاست و نیز امکان مشاهده یا عدم مشاهده کامنتها میباشد و خیلی کارای دیگه که در راهنماش هست و بعد از نصب توسط فایرفاکس ، به سمع و نظر عالی شما خواهد رسید! متاسفانه در آپدیت جدید افزونه که خودفایرفاکس ارائه میکنه، امکان حذف "فعالیتهای اخیر" برداشته شده که بسیار مشکوک است و با کمی دقت میتوان رد پای بی بی سی ، فراماسونرها و سران فتنه!!! را در این اقدام موذیانه موزیلا، مشاهده کرد... ولی با هوشیاری شخص خواجه محمد، که برای شما ورژن قدیمی را آپلود کرده است..،(لینک ضمیمه) این توطئه مخملین نقش بر آب شد...! بطور خلاصه : ورژن جدید این افزونه که در سایت موزیلا هست،قابلیت حذف فعالیتهای اخیر رو ندارد،لذا براتون ورژن قدیمیش رو آپلود کردم ، بعد از دانلود،روی سیستمی که روش فایرفاکس دارید،اجراش کنید تا نصب شه و تا اطلاع ثانوی آپدیتش نکنید!

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۴, جمعه

من از خرداد میترسم..، من از خرداد میترسم..!

محمود بمن گفت..،چی گفت...؟‎ به بچه هاش...،روح باباش..،دو تا داداش..،خاطر خواهاش..! گفت..،چی گفت؟ ‎بخود رحیم گفت..،چی گفت..؟
با هاله
نور، تو شهر دور ، به مرد کور ،به
چشم شور ، به ضرب زور ، برئیس تور گفت...،،چی گفت..؟ به صاحب عزا ، گشنه غذا ، ساندیس خورا ، کورکچلا ، جیگر طلا...، گفت...،،چی گفت..؟ به آدم اصلیه ، سرویس مخفیه ، مجلس عتیقه ، شالو چفیه ، گفت...،، چی گفت..؟ توی کابینش
گفت،، چی گفت..؟ تو زیمباوه با پیژامه..، به موگابه..! گفت..،چی گفت؟ روز عاشورا گفت،،چی گفت..؟ تو گوش چاوز گفت، چی گفت..؟ به صندلی خالیا‎ ‎، رو میز غذا..، سوسکا تو فضا..، نذری پزا..، گفت...،، چی گفت..؟ گفت... : من از خرداد
میترسم..!! من از خرداد
میترسم...!!

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

هجو سریال ویکتوریا،حتی اگه ندیدینش هم،قویا کرکر آور خواهد بود

مقدمه:ویکتوریا یک زن قلمبه 50 سالست با قیافه معمولی و جرونیمو یک

ژورنالیست باکلاس و خوش تیپ و جوون(ولی بخت برگشته که خدا دو دستی زده تو سرش)هست که بدون

کوچکترین دلیل و انگیزه و صرفا بخاطرخواست و اراده قلبی سناریو نویس(که قطعا بمانند سناریو نویسان فتنه سبز! آدم غیرارزشی میباشد) ، مجنون

ویکتوریا شده...در طول ماجرا هر وقت این مادر مرده ، میخواست عشق عظیم الگندش رو صدا بزنه ، طوری

میگفت " آاااااااه ویکتوریا....!!! " و آه میکشید که انگار یاد باباش افتاده که شیش بار پشت سر هم جلوی چشماش تیکه
تیکش کردند...!
و اما داستان ما :

جرونیمو:آااااه ویکتوریا...!تو خیلی ظالمی!خیلی بیرحمی !

ویکتوریا: چرا عزیزم؟


جرونیمو: آخه 8ساعتو 45 دقیقست که بهم زنگ نزدی..!! دیگه دوستم نداری؟ پای کس دیگه ای وسطه؟!

ویکتوریا: نه بابا... داشتم پاهامو اپیلاسیون میکردم...میدونی که چقد...!!!(یادش میفته که به بهانه رمانتیک بودن ، همیشه توی اطاق تاریک... پس کشش نمیده و میپرسه) عزیزم، میتونم 5 دقیقه دیگه بت بزنگم؟!

(جرونیمو با وحشت فریاد میزنه) : چرا؟ نکنه میخوای ترکم کنی ؟ پس
بیخود نبود دیشب خواب بد دیدم...!

ویکتوریا : نه عزیزم... فقط میخوام برم مستراح...!

جرونیمو : این کارو با من نکن، بذارش واسه بعد...!

ویکتوریا: آخه نمیشه،ضروریه!!!

جرونیمو : آاااااه ویکتوریا...! ، من بهت احتیاج دارم... ، چرا باور نمیکنی؟!

ویکتوریا: باور میکنم ولی
واقعا داره بهم فشار میاره...!

جرونیمو : من عاشقتم...می خوامت... نرو.! باورم کن ...!

ویکتوریا: به ابالفضل باورت دارم..!
فقط...،فقط... داره میریزه...!



.. جرونیمو : من دیگه نمیخوام حتی یثانیه دور از تو زندگی کنم..! اون 8
ساعت برام مث 8 قرن گذشت...

ویکتوریا: منم دوست دارم ولی عزیزم، آدما هم ورودی
دارن و هم خروجی.. دیشب کلی خوردم و حالا گاه خروج رسیده و بلکه در حال
گذشتنه...!

جرونیمو : به اون احمقایی که میخوان ازت خارج شن بگو که داری با کسی
حرف میزنی که واقعا عاشقته پس بهتره که فعلا صبر کنن اصلا (ییهو شور
حسینی میگیرتش و با هیجان ناشی از ذوق مرگ بودن،فریاد میزنه: )
: وایسا
دنیا، ما میخوایم پیاده شیم... ما باید تا ابد این لحظه رو زندگی کنیم...!

( همزمان که مردک داره هذیانهای عاشقانه میگه، صدای "تالاپ تولوپ" از اونور
خط میشنفه..!)
جرونیمو :
عزیزم صدای چیه؟ اومدن روی خطمون؟

ویکتوریا: دارم بپر بپر میکنم تا نگهش دارم ! تو رو به هر کی میپرستی، بذار برم....


(جرونیمو آه عمیقی
از سر حسرت میکشه و میگه ) :
باشه حالا که انقد اصرار داری،برو ...! ولی بشرطی
که تلفن رو بذاری رو اسپیکر تا بتونم احساست کنم

ویکتوریا: چون دارم منهدم میشم،بات بحث نمیکنم، به روش تو انجامش میدیم....

لحظاتی بعد : جرونیمو
نیشش بازه و گوشش تیز! با شنیدن هر صدایی دستشو به سینش میکوبه و بطور
کشیده "الهی" میگه... ، اونور خط در بین انواع و اقسام صداهای ریزو درشت و
زیرو بمی که بگوش میرسه ..، "آخیش آخیش" ویکتوریا ، قابل تشخیصه...!

جرونیمو :

:عزیزم،این صدای چی بود؟

ویکتوریا: نپرس خجالت میکشم!
جرونیمو :
آاااااه ویکتوریا...! این
بینظیرترین صدای گوز یک زن پنجاه سالست که تا حالا شنیدم...! ولی چرا رگباریه؟
مگه چی خوردی؟

ویکتوریا: نگوووو...!

جرونیمو :
چرا خجالت؟ صداش واسه من عین نغمه
ریزش بارون رو سقف یه ویلای جنگلیه یا شبیه پیانو التون جان یا...
(جرونیمو داره بشکل
دیوانه واری به تشبیهات شاعرانش ادامه میده که ناگهان ، صدای انفجار
عظیم الگنده و مهیبی میاد...سراسیمه میپرسه ) :
چی شد عزیرم؟ آبگرمکن
ترکید؟!

ویکتوریا:  نه ...ولی راحت شدم....!

تذکر تاریخی : این دعا رو یادتونه؟
"پروردگارا..! درین شب عزیز ولنتاین،به
حرمت دل داغدار فرهاد،قلب شکسته
رومئو ،مخ تعطیل مجنون ، هوس
غیرمجاز فاطی و کاپشن فشن
محمود...،ویکتوریا رو به جرونیموش
برسون..."

حالا فهمیدید چرا اونجوری دعا کردم و فلسفش چی بود که دوس داشتم زودتر تموم شه؟؟
 

برچسب‌ها:

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

فال متولدین اردیبهشت!رضا زاده و فیروزآبادی عروسیتان را بهم خواهند زد...

خبر خوبی برایت دارم ، شاهزاده رویاهایت سوار بر اس 300
سفید به خواستگاری تو می آید و والدینت آنچنان دسپاچه میگردند که برای آخر
هفته قرار عروسی را میگذارند و در تمام طول هفته مقیم امامزاده میشوند و
دخیل میبندند که " یا رب سببی ساز، پشیمان نشود...! " و سرانجام بله را با
سرعتی میگویی که عمه ات تمام عمر در حسرت گفتن " عروس رفته گل بچینه "
بسوزد ( از قبل با خود عهد میکنی که " گه میخوری قبل از بله گفتن ، سراغ گل یا گلاب یا هر کوفتو زهرماری بری...! " )


و اما....خبر بد : بزنو بکوب شروع میشود و جمعی داد میزنند که " قرش بده لا
مصبو...!! " و دیگرانی هم لا مذهب را قرمیدهند و بدتر اینکه لامصبانی!!(2 عدد) را بلرزه درمی آورند....از بد حادثه همچنان که شما غرق فسق و
فجورید...، در نقطه ای دیگر از شهر حسین رضازاده (که جدیدا رییس شده) و سردار فیروز آبادی در حالیکه دستان یکدیگر را گرفته و فشار میدهند از روی
دایو 20 متری به داخل استخر شیرجه میزنند... امواج سونامی وار این حادثه هولناک ! هم بتنهایی و هم با استفده از پدیده تشدید(رزونانس) گسل شمیران را بلرزه در می آورند و.....واقعه ، آنوقتی که انتظارش را نداری ، خفتت میکند....ابتدا طاق نصرت بر اثر موج زلزله سقوط میکند و یکجا و با صدای قارپ، می افتد روی کله مادر و خواهر شوهرها و تو درین اندیشه ای که به اوج خوشبختی رسیده ای که ناگاه...


ماموران اطلاعاتی و پلیس مبارزه با حوادث(جدیدا نه چندان غیر مترقبه!) شازده دوماد را دستگیر کرده و با خود میبرند و دیگر اگر رای خود را دیدی ، او را هم خواهی دید....

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

پاسخ قاطع جنبش مردان به شبهات شادی صدر(چشم چرانی،حق اشتغال و حق اتو زدن زنان..!)

ما مردان قویا و شدیدا به دمکراسی و حقوق بشر معتقدیم و از آنجا که زنان
نیز بهرحال بشرند!پس بطور قاطع از حقوقشان دفاع میکنیم و هر کس را که
ذره ای حقوقشان را پایمال کند ، از بعضی از نقاط مرکزی بدن ! آویزان
میکنیم!
اما اخیرا خواهر شادی صدر(که حتی از نام فامیلش هم برتری جوئیش مشخص می شود !) به این امر خلل
ناپذیر ، شک و شبهه وارد کرده است، لذا چون ما
خیلی باحالیم و خیلی تر متواضع ، رفع ابهام می فرمائیم !
اولین شبهه :
پاره
ای از بدخواهان و وابستگان محافل فراماسونری(معنایش را نمیدانیم ولی چون
خوفناک است،بکارش میبریم) ، مردان نجیب سرزمین ما را متهم به " ایجاد
مزاحمت برای بانوان در خیانانها " کرده اند که بسیار بی اساس است..! نکته
اینجاست که رافت ایرانی اسلامی ما اجازه نمیدهد که آن بندگان خدا زیر
آفتاب سوزان بایستند و کرور کرور! دوده و انواع آلاینده های خطرناک را
استنشاق نمایند..،مگر ما مرده ایم؟غیرت قلمبه شده امان را چه کنیم؟ اگر
فردا روزی زبانمان لال، سرطان بگیرند...، شادی صدر جوابگوست؟ یا مسیح علی
نژاد؟ گیرم که با ماسک از دوده ها اجتناب کنند ، با خستگی پاهایشان چه
میکنید؟ از طرفی ، هر گاه خانم محترمی کنار خیابان بایستد ، در کسری از
ثانیه، جمعی از مردان جان بر کف! با انواع ماشینها(در مدلهای مختلف) ، صف
میکشند تا بمانند سایر موارد خق انتخاب را به زنان بدهند تا مطابق حسو
حالو سلیقه خویش، مرکب خود را برگزینند...! بارها دیده
شده است که آن مردان قهرمان ! با قفل فرمان و قمه، بجان هم می افتند و
دست و پاست که شکسته میشود و دل و روده است که سفره میشود و شجاعانه از حق انتخاب و اتو زدن زنان ، دفاع می کنند...!
بدیهی است که سوار نشدن، بی حرمتی است بخون مردانی که وقت و انرژی و
بنزین و جان خویش را در طبق اخلاص نهاده اند...!
دومین
شبهه :
از آنجا که کار کردن در محیط خارج،بسیار سخت و طاقت فرساست،ما
مردان نازکدل اجازه نمیدهیم که زنانمان چنین رنج عظیمی را متحمل گردند و
در عوض ماهی پنجاه هزار تومان تمام (معادل پانصد هزار ریال ) بدانها
میدهیم تا سرتاپای خود را طلا بگیرند و با آن لوازم آرایش یا سایر ابزار واقلام مرد نیاز خویش را تهیه نمایند و بخشی از آن را نیز برای روز مبادایشان ، پس انداز کنند...!
سومین شبهه :
میگویند که مردان
چشم چرانی میکنند و حتی هنگامی که همراه دوست یا همسر خویشند ، کله اشان
مثل رادار می چرخد و زنان دیگر را رصد میکند...؟؟
جنبش مردان ضمن تائید کلیت ماجرا ، صراحتا اعلان میدارد که هیچ
قصد و غرض و یا احیانا مرضی در کار نیست..! ما صرفا میخواهیم از بطلان
فرضیه " مرغ همسایه ، غاز است...!" مطمئن شویم و نیز میخواهیم " تفاوت را
احساس کنیم...! " تا بیشتر از قبل ، قدر و منزلت زنان خود را ، که از هر
غازی،غازتر هستند، بدانیم و بشناسیم...!
چهارمین شبهه :
بانوان محترمه و مکرمه ما ، در اداره
امور داخلی منزل ، آزادی نزدیک به مطلق دارند(همانگونه که به فرموده رئیس
جمهور گوگولی و محبوب و محمودمان ، مطبوعات ما نیز چنین هستند ! ) بعنوان مثال
هیچ قدرتی نمیتواند آنها را مجبور به پختن یا نپختن نوع خاصی از غذا بکند
( البته هفته ای دو بار قرمه سبزی و سه بار فسنجان و مقادیری
دیزی ، جزء لاینفک عزت و اقتدارو فرهنگ ماست ، شاهدش آنکه مامانمان و
خواهرمان اینا ، همچین میکنند...)
پنجمین شبهه :
زنان حق دارند که هر نوع اسمی(که پدرشان برایشان انتخاب
کرده) داشته باشند و ما نیز این حق کوچولو رو داریم که در حضور مردان
غریبه ، آنان را " منزل " صدا کنیم...!
پی نوشت : توصیفات بالا صرفا راجع اون دسته از مردهایی صادق هست که هنوزم اسیر تفکرات پوسیده مردسالارنه هستند..!

برچسب‌ها: