۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

چرا دور کله بعضیا هاله نور تشکیل شده بوده؟؟

 رستاخیز شده بود..!داشتیم از رو پل صراط رد میشدیم..،ییهو دیدم ته دره خودسرا جلو جهنم صف کشیدن.!همه صورتاشون سیاه و چوب در ماتحتشون(آستینشون!)فرو شده بود..!ناگهان ته صف محمود رو از دور دیدم..!اما صورتش نورانی بود!پام بزمین چسبید!نکنه ما راجبش اشتباه میکردیم؟؟  شاید نیتش خیر بوده که ملت رو لت و پار میکرده...شاید ما بدون اینکه خودمون فهمیده باشیم از بی بی سی پول گرفته باشیم؟؟؟  آخه ازین انگلیسی های ماز مور ! هر کاری برمیاد...! اگه اینطور باشه وای بر ما...!  باید یکاری میکردم ،  پس واسه خودشیرینی! سریع وبا هیجان انتظامات رو صدا زدم:"آقا اشتباه شده..اون مدیر کل جهان بوده..تو کاراکاس کلی خونه ساخته.جهیزیه تو کومور..!"طرف زد زیر خنده و گفت:نه گل پسر!اون که قراره بره تو بند چنگیزوتیمور.!،ولی چون رئیس تدارکات ایرانیه،چوبشون تموم شده و بجاش از لامپ مهتابی استفاده کردن..!





۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه

سبک ایرانی! یا زنده باد مخالفی که زر اضافه نزنه..!

" آزادی بیان " ایرانی: من آزادم که به جد و آباد و دین و مسلک تو ، همه رقم فحش کش دار بدم و تو هم حق داری که تشکر کنی ، ولی اگه بعنوان
اعتراض جیک بزنی ، معنیش اینه که یه جهان سومی بدبخت و بیکلاسی که
ولایت پذیری تا اعماق وجودت رخنه کرده...!


"عشق " ایرانی: مردان ما
نه تنها با اولین نگاه،بلکه در صورت لزوم با اولین تلفن یا اولین چت! نیز
عاشق می شوند و با اولین سکس،فارغ...!


" استراتژی " ایرانی: کسی اهل اینجورقرتی
 
 بازیهای فرنگی نیست ، ما فقط شعار میدیم و این وظیفه خود اون شعاراست که
 
یه راهی واسه تحقق خودشون پیدا کنن...! سی سال صبر کردیم، لازم باشه سیصد
 
سال دیگه هم صبر میکنیم ولی آلوده اینجور بی ناموسیا نمی شیم...!
                                                   


"اتحاد " ایرانی: دست دوستی ما به سمت 
شما دراز میشه ولی شرطش اینه که اول ماچش کنید بعبارت دیگه : در صورتی
شانس  اتحاد با من رو دارید که  بدلخواه من  ، فکر و رفتار کنید...!


" دوستی مجازی" ایرانی:  اون لحظه ای که اولین اختلاف 
نظر سیاسی پیدا بشه ، دوستان جون جونی ، ییهو تبدیل به دشمنان قسم خورده
میشن که بدون ذره ای تردید ، دوست سابقشون رو جیره خور و نفوذی خطاب میکنند...!
  
 "زنده باد مخالف من" ایرانی: مخالف من، اجازه داره به زندگی نکبت بارش   
ادامه بده ولی بشرطی که زر اضافی نزنه...! 

"تذکر مهم" ایرانی : دوستان توجه داشته باشند که موارد بالا قطعا راجع خیلی از ماها صادق نیست و به ضرورت طنز مطلب، مقادیری اغراق صورت گرفته ، پس جنبه ایرانیتون رو نشون بدید...(و در مورد تعداد معدودی، بهتره که نشونش ندن...!)

برچسب‌ها:

ددرخواستهای حداقلی جنبش مردان! یا شرایط ما برای تداوم حمایت از جنبش!

ظاهرا در یکقدمی پیروزی نهائی قرار داریم و عنقریب و به شکل قضاقورتکی! محمود تیمش رو بر می داره و میره...!و ما نیز 6 ماهه به دنیا آمده و حس صبر کردن هم نداریم...، پس وقت آن رسیده که خرده حسابهای قدیمی رو صاف کرده و حقوق حقه خود را از رهبران جنبش...،البته که رهبر ما هستیم و اونا هیچ کاره هستن ولی برای اثبات اینکه جاسوس رژیم نیستند، لازم است که مطالبات زیر را برآورده سازند...!(هرچند اجرای تمام موارد نیز، باعث برائت آنان نخواهد شد،چرا که حق سی سال است که همیشه و فقط با ماست!)
(
1.حق انحصاری غر زدن! از زنان گرفته شود و غر زنندگان تحت پیگرد قضائی قرار گیرند (ترجیحا کهریزک)

2.زنان باید متعهد گردند که هیچگاه ما را با شوهر های مردم مقایسه نکنند و بعنوان مثال نگویند که : " خاک بر سر غورباقت کنن! شوهر آهو خانم واسش سرویس برلیان خریده...اونوقت تو چلغوز تیتانیمشم رو نمیتونی بخری...ملت شوهر کردن...، ما کتری برقی..! "

3.مادر زنهای دیو صفت قرنهاست که خون ما را در شیشه کرده اند و همواره روزها پشت سر ما صفحه گذاشته اند تا دخترانشان(همسران ما)، شبها چون شیر درنده به جان ما بزغاله های مظلوم بیفتند... پس خواهشمندیم آنها را اعدام و یا دست کم زندانی کنید!

4. لغو ظرف شستن اجباری و نیز جاروب و آشپزی برای مردان! ما مردان آفریده شده ایم تا لنگ بر لنگ انداخته بر کاناپه تکیه زده و ظرف سیم ثانیه برای تمام معضلات سیاسی،اقتصادی و اجتماعی کشور(و بلکه جهان) ، راهکار قطعی ارائه دهیم... استثمار ما در آشپزخانه ، خلاف تمام کنوانسیونهای حقوق بشر است!

5. آزادی برپایی مهمانیهای مجردی با بروبچ و حالو هول...! و نیز مجوز حضور در صفا سیتی بدون اینکه دم به دقیقه چک شویم و بگویند : " هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟؟ "

6.عدم التزام ما به شستن جوراب و قرار دادنش در جای مخصوص (بزرگترین لذت برای یه مرد پرتاب جوراب به مقصدی نامعلوم است...!)
7.ما امضاء کنندگان بیانیه اخطار میدهیم که بهیچ وجه زیر بار قانون ننگین و غیر انسانی تقسیم 50-50 اموال بعد از طلاق نخواهیم رفت و موسوی باید در یانیه بعدی باین مهم توجه کند!

8.حق تماشای آزادانه و بی مزاحمت تمام مسابقات زنده و مرده لیگهای فوتبال از برتر تا دسته3 و از کالچو تا هندوراس... و نیز زنان باید تعهد دهند که دوشنبه شبها که 90 دارد هیچگونه توقعی(مجاز یا غیر مجاز!) از ما (دست کم ) تا ساعت 2 بامداد نداشته باشند!

9. از آنجا که در تمامی کتب علمی و فرهنگی از مقام شامخ مرد تجلیل شده( مانند "آن مرد آمد...آن مرد با اسب آمد " و یا " مردان خدا پرده پندار دریدند... " و یا " ای مرد نخور خربزه با پوست... کاین عادت یابوست... ") لذا دولت سبز آتی ، بایستی مقرری چرب و تپلی برای مردان و بعنوان قدردانی در نظر بگیرد!


پی نوشت (از بهرام) :
قابل توجه خیانتکاران زن ذلیل! تا دیر نشده به آغوش ما برگردید تا در در آزادی کامل با هم حالو هول کنیم!

پی نوشت دوم : بهتره قبل ازین که خواسته های ما ازینم رادیکال تر! نشده، بشون توجه بشه... بنده از موضع خیر خواهی صحبت میکنم...!


۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

ساندیس سبز یا رشوه...؟؟

کله سحر،با صدای زنگ در بیدار شدم..! کشون کشون، رفتم درو وا کردم ، ولی کسی اونجا نبود...،فک کردم شاید یکی از دخترای دم بخت همسایه،سر راه دانشگاه،زنگ زده و زده به چاک...،ولی ییهو متوجه یه کارتن عظیم الگنده ساندیس شدم که یه یادداشت روش بود که توش نوشته بود :" دوستم داشته باش..!سبزها در راهند..! دوستم داشته باش...! امضا:ا.نفوظ! "

۱۳۸۸ دی ۲۵, جمعه

شرط بخشش محمود از طرف سبزها...!



محمود..! فقط به یه شرط میبخشیمت! هر هفته سفر استانی بری، با توپولف بری ، با توپولف برگردی..!ما هم، همش دعا میکنیم..، قبوله؟!...پنجاه ملیون ایرانی سبز : آره،آره،آره....قبوله...!


۱۳۸۸ دی ۲۴, پنجشنبه

کیفرخواست دولت علیه 124هزار پیامبر:

*حضرت نوح :جلوگیری از انقراض بزغاله ها (با سوار کشتی کردن یک جفت بزغاله آشوبگر! )*حضرت موسی : سفر مشترک با عوامل (بنی)اسرائیل! و نجات آنها از دست برادر فرعون که منجر به تولید رژیم صهیونیستی گشته است..! *حضرت عیسی:دخالت غیرمجاز در امور پزشکی و عدم قاطعیت در برخورد با فساد اخلاقی( سند مربوط به جلوگیری از سنگسار فاحشه ها ،در انجیل موجود است..!) *حضرت ابراهیم: تعلل بیدلیل در امر پسندیده آدم کشی(منظور در قربانی کردن اسماعیل که منجر به ارسال گوسفند شد) که منجر به از دست رفتن فرصت گشته است! * حضرت لوط : عدم انکار وجود همجنس گراها و دعا برای نابودی کسانی که وجود خارجی ندارند..! * حضرت سلیمان : عدم تظاهر به ساده زیستی ، در پیش نگرفتن سیاستهای پوپولیستی و ارتباط با اجنه...! ضمنا تحقیق درباره ثروت ایشان ادامه دارد...! * حضرت داود : خوانندگی بدون مجوز وزارت ارشاد! تذکر : سایر موارد محرمانه است! تذکر جدی : طبیعتا موارد بالا صرفا نشانگر توهمات مالیخولیائی و روحیه خودبزرگ بینی ، کسانی است که بر دور کله کوچک خویش ! هاله ای از نور میبینند و طبیعتا این که خفاش خورشید رو نمیبینه دلیلی بر انکار نور عالم پرکنش،نیست..!

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه

لعنت بر پدر و مادر کسی که در این محل،اون محل(قیطریه)، یا سایر محل ها..،بمب گذاشته،بگذارد و یا خواهد گذاشت!

الهی که ننت منهدم شه!الهی که بابات منفجر شه!الهی که تو کیسه زباله پیدات کنن!الهی که هر چی بمبو موشکه..،از تو حلقت بره از چشت بیاد بیرون! الهی که با حسن بازجو محشور شی! آخه چلغوز،آخه فاشیست رذل تروریست..، آخه چرا آدم کشی؟ چرا...؟؟؟

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

فال سبز! ،حسینیان، اعتصابات و پاترول سرقتی...!


متولدین فروردین : مژده که بزودی تو خیابون یه تراول چک یک ملیون تومانی،پیدا میکنی،درحالیکه ذوق مرگ شدی می بریش بانک که نقدش کنی،ولی چون یه نفر روش نوشته که یه نفر دیگه قاتله و یه چیزیش باطله..،تو رو زندانی میکنن و از بخت بدت با توجه به این که ناز حسینیان خریدار داشته...،بعد 5 روز اعدام میشی..!متاسفم که من این خبر رو بت دادم..! ایشالا هر چی خاک توئه،بشه پاره آجر و بخوره تو سر حسینیان و رفیقای خودسرش...!                                                                                   متولدین اردیبهشت : آخر هفته یه امتحان 4 واحدی فیل کش!داری که استادش از اوناست که تو بچگیش،کسی براش پفک نخریده،ولی بشارت باد بر تو که دانشگاه شما هم امتحانات تحریم میشه و رسما و با افتخار امتحان پیچانده میگردد..! و... ولی نه..! صبر کن..! هنوز تموم نشده...! بخاطر شرکت در تحصن،کمیته انظباطی دو ترم تعلیقت میکنه و بدلیل محدودیت سنوات ، عملا اخراج میشی...! امیدوارم رانندگی بلد باشی تا گشنه نمونی..!                                                                                           متولدین خرداد : شدیدا تبریک میگم..، بالاخره پس از سالها موس موس کردن و پاچه خواری عمیق و غلیظ ،موفق میشی که با دختری که دوسش داری قرار بزاری...،دارین از میدون ولیعصر رد میشین که میبینی یه پاترول پلیس داره با سرعت بطرفتون میاد...،فک میکنی که میخوان بخاطر ارتباط غیرمجاز بگیرنتون..،هول میشی و به عشقت میگی : یادت باشه ما پسرخاله-دختر عموئیم..! ولی شرمنده،اونا هدف دیگه ای دارن،تو دستت دستبند سبز رو دیدن..،پس با سرعت 180 تا از روت رد میشن ولی چون شک میکنن،برمی گردن و یکی دوبار دیگه هم واسه محکم کاری...،بهرحال قسمت نبود بهم برسین و اصلا نگران نباش، واسه دختره هفته بعد یه خواستگار بهتر میاد و تو هم اون دنیا عاقبت بخیر میشی،چون ابتلائات دنیوی باعث بخشش گناهات شده..!!! تذکر فوق حیاتی : ماشین مذکور ، قطعا سرقتی میباشد..! متولدین تیر ماه : با وجود هیکل ورزشکاریت،اما اساسا بیکاری و به نون شبت محتاجی.، اما چون رئیس جمهور بسیار محبوب! گفته که تو ایران همچین آدمی نداریم(یعنی وجود خارجی نداری و گرسنگیت در اثر توهمه)، پس نگران نباش که بزودی بت تلفنی زده میشه و میگن کار خوب داریم ، بیا واسه مصاحبه...تو هم که با کله میری..، مصاحبه بیشتر حالت آزمون عملی داره، مثلا میگن با تمام قوا و جوری که ترسناک باشه ، درب اطاق رو مخاطب قرار بده و فریاد بزن : هی در ، هی در، هیدر،حیدر حیدر...! یا یه چوب بت میدن و یه کیسه برنج، تایم میگیرن که تو یک دقیقه چن بار می تونی بزنی روی گونی..! (اگه حتی 1 دونه برنج داخل باقی بمونه، رد میشی) مرحله آخر رو که خیلی خفنه ، بخاطر این که عفت و عصمت و سایر خواهران عمومی،لکه و خدشه دار نشن نمیگم ولی مژده که با روزی 200 چوق! استخدام میشی..! فقط بالاغیرتا اگه 22 بهمنی،4شنبه سوری،15 خردادی،...وقتی ما رو تو محل کارت دیدی،یادت باشه که من بت خبرش رو داده بودم و یواش بزن...! جای دوری نمیره  بخدا...!                                                                                                                                                    متولدین مرداد ماه(خود خواجه) : بزودی برای چهارمین بار خواستگاری میری و باز هم از پنجره پرت میشی بیرون..! چطوریش رو هنوز نمیدونم ولی مطمئن باش که میشی...! (دوستان جدید به پستهای قبلی مراجعه کنید تا دریابید، چگونه دو با بخاطر میرحسین ! خواجه را از پنجره مجلس خواستگاری به بیرون پرت کردند....! آن هم ناجوانمردانه!!)         پایان قسمت اول                        

۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

دلایل استعفا حسینیان: دهانت را می بویند،مبادا گفته باشی "اعدام باید گردد!"

1.استعفا میدهم زیرا برخلاف همه ادعاها و جاروجنجالتان،اصلا هم به حقوق بشر اعتقاد ندارید،شاید هم فقط خود را بشر میدانید و نعوذ بالله ما یا احمدین و یا دکتر محبوب را،میمون میپندارید؟که درین صورت توصیه میکنم به آینه رجوع کنیم برای قضاوت میان ما و شما...! نمی توانید تصور کنید که 20 شبانه روز انتظار کشیدن..، هزار دفعه شمردن..، با هر کدومش مردن..، برای اعدام یک محارب ناقابل ،چه زجری دارد..! چرا با 5 روزه شدنش مخالفید؟بقول شاعر " در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست! " چرا دل ما رو انقدر بدرد میارید؟؟ درد دوم 2. من شدیدا علاقه دارم مسلسل بدست به خیابان بیایم و هر کس را که گمان کردم به اندازه کافی ذوب نشده، سولاخ سولاخ کنم..!اما بخاطر نفوذ مافیای پسته، مجوز نمیدهند! حق کشی نیست؟ چرا سازمانای حقوق بشری از حقم دفاع نمیکنند؟چرا شما خفه شدین؟بازم بیخیال حقوق بشر؟ به ا.ن یا ما، که رسیده شایعست؟ آن یکی سر فتنه که زرت و زرت و برای مجوز فیلم و کتاب و راهپیمائی و هزار جور فسق و فجور دیگر...، بیانیه* میدهد چرا بخاطر حرصی که من میخورم،نمیدهد؟ (* این درحالیست که رئیس جمهور محبوب،حتی یکدانه هم نداده و سخت دچار افسردگی شده و حسادت به سر مذکور ، میرحسین ، مثل آتش بجان عزیزش افتاده..! رواست که فرزند رشید ملت بسوزد ولی سر دیگر فتنه، کروبی خوش خوشانش باشد و به سفرهای رویائی برود!آن هم جائی که دل ما!! بسویش پر میکشد..!) آخه آدم دردش رو به کی بگه؟ چطور موسوی چیز وسران فتنه، زمان جنگ ،برادرای عراقیمون رو با آر پی چی 7 میزدن و صد تا،صد تا ، کتلتشون میکردند..! و کسی حرفی نداشت؟ تازه اون برادرا نه تنها مسلمون بودن،بلکه مهمتر "عرب" بودند ولی امویها عجم و کافر حربی هستند(اسناد اعتراف به محارب بودنشون در فیس بوک واقعا موجود است...! ) بعد شماها انقد بخاطر 5 نفر قشقرق میکنید..! 3درد سوم. استعفا میدهم چون همه جام درد داره ، چند روز پیش به عیادت یکی از برادرای مظلوم خودسر رفته بودم ، انقدر در راه حفظ این دولت نورانی،باطوم زده بود که وقتی میخواست استکان چای رو بلند کنه،لب میگزید تا از شدت درد کتقش ، آخ نگه...!بخاطر فتنه اصحاب جمل ( و گیرم چند ملیون هم از چرک کف دست!) چرا باید این موجود عظیم الجثه که رخ زیبا و قلب نازنینی داره...،اینگونه آسیب ببینه، تازه میگفت که چند بار هم شهید شده...!،خوب کی جوابگوی این خسران بزرگه؟؟ موسوی؟ این بود گفت و گوی تمدنهای خاتمی ؟؟ 4.درد چهارم : استعفا میدهم چون تو مجلس گاها پیش میاد که خلاف میل دکتر عزیز تر از جان ما عمل میکنن، یبار که از بالا توصیه نیومده باشه...،ییهو این نماینده های اصول گرا نما،هار میشن و جوگیر و پاچه دولت رو میگیرن..! اصلا رای اکثریت و اینجور قرتی بازیا! چه معنی داره؟؟ مهم اینه که حرف ما درسته،بقیش همش کشکه...!

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

مجموعه سوالات احتمالی!! برنامه بعدی 90

)1رکورد بیشترین میزان شکر خوری در کل بشریت متعلق به کیست؟
الف)قذاقی،سخنرانی شصتاد ساعته در سازمان ملل
ب)کارگردان قزمیت فیلم 300
ت)علم الهدی
پ)یک کوتوله دروغگو ، 24 خرداد در تجمع 30 هزار نفره طرفداراش بعد از تقلب انتخاباتی
2)خوش قیافه ترین مرد متولد شده بعد از میلاد کیست؟
الف)براد پیت
ب)آغامحمدخان قاجار
پ)احمد خاتمی
4)محمود احمدی نژاد
3)
چه کسی را بیشتر از همه تو دنیا دوست دارید؟
الف)باباتون رو..!
ب)مامانتون رو..!
ت) هر دوشون اندازه هم..!
پ) محمود مهتابی!
4)
عادل ترین قاضی جهان چه کسیست؟
الف)انوشیروان عادل
ب)قاضی القضات باشتین
پ)داروغه ناتینگهام در کارتن رابین هود
ت)قاضی مرتضوی
5)
بیشترین مهر را، چه کسی ،کجا و چگونه ، ورزیده است؟؟
الف)آنجلینا جولی درکمپهای آوارگان
ب)چنگیز خان در نیشابور
پ) هیتلر در کوره های آدم سوزی
ت)رئیس جمهور محبوب در ظهر عاشورا
6)
اسگلانه ترین زر ، در 5هزار سال اخیر کدام است ؟؟؟
1)انکار هولوکاست
2)خس و خاشاک خواندن رای دهندگان معترض
3)آمریکا بدنبال جلوگیری از ظهورست
4)تعداد معترض ها باندازه افراد یک صندوق است
5)اینترنت را آمریکا برای ضربه زدن به انقلاب،اختراع کرده!!!
6)...
7)...
.
.
999...99999) گزینه آخر : همه موارد‎!!!‎

برچسب‌ها:

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

خواستگاری از دختر حاج کاظم مرعشی سرخسی ( سردسته برادران عزیز خودسر!)

میدونستم بابای دختره سردسته خودسراست،، ولی عشق مثل بختک افتاده بود رو زندگیم!و همون دو زار عقلم رو هم به باد داده بود...!! پس تصمیم گرفتم باباهه رو سیاه کنم...!! واسه همین از هفته قبلش اصلاح نکردم و موهام رو با ژل تاریخ مصرف گذشته،،کل و کثیف و چرب و چیلی کردم،،جوری که انگار طی دو ماه گذشته هیچ گونه ارتباط نامشروع با آب نداشتند...!! قبل ازینکه پیرهنم رو بپوشم،باهاش حسابی خونه رو گردگیری کردم تا ظاهرم موجه تر بشه...!! خلاصه رفتیم تو(وارد خونشون شدیم!) تا نشستیم باباهه از بچه کوچیکش پرسید : "پس منزل کجاست؟؟" با اینکه میدونستم منظور از منزل،زنش هست،ولی نتونستم جلوی شیطنتم رو بگیرم و گفتم : "چرا از اون میپرسید؟! شهرآرا میشینیم..!" باباهه بسختی خونسردیش رو حفظ کرد و بی مقدمه پرسید : " راجع به نظریه ملحدانه تقلب در انتخابات چی فکر میکنی ؟؟" از قبل بخاطر عشق سوزانم هزار بار تمرین کرده بودم،پس محکم گفتم : " ما کی باشیم که بخوایم فکر کنیم؟؟ حاج کاظم میگه که همش فتنه بیگانگانه...!" کلکم گرفته بود و با این دو جمله طلایی نشون دادم که همه شرایط لازم رو دارم (مخ لس و بالقوه خودسر!) ..! لبخند رضایتی که بر صورتش نقش بسته بود،عرض صورتش رو از طولش بیشتر میکرد..! با صدای بلند گفت : " دخترم،واسه داماد گلم چایی بیار! " دختره هم که انگار سینی بدست،،پشت در منتظر بود،، ذوق کرده و خندان لبو مست(از خوشحالی!) با گامهای بلند داشت بطرفم میومد که ناگهان پای تقدیر..!! بهش پشت پا زد و تعادلش رو از دست داد...! در همون حین که سینی چای در حال سقوط روی پروپاچه من بود...، مادر دختره(همون منزل ) از وحشت فریاد زد : "یا حسین!" و من احمق بیشعور الاغ ، که دیگه داشتم عمیقا می سوختم..! ناخودآگاه داد زدم : "میرحسین!" با این ابرسوتی،، برادر خودسرمون که بعد از سی ثانیه تفکر بالاخره فهمید داستان چی بوده...! عربده کشید که : "مرگ بر منافق لجنی!" و از پنجره طبقه دهم پرتم کرد بیرون...! پی نوشت اول : بنا بر گزارش شاهدان عینی، خواجه که در حال سقوط فریاد میزده که : " ای خدای حکیم..! چرا..؟؟ همه جفتند و ما تکیم! " روی کامیون زباله سقوط کرده و بجز قلبش،،جای دیگریش، نشکسته...! پی نوشت دوم : هنوز از سرنوشت نواحی سوخته شده(با چای داغ) اطلاعی در دست نیست...! 

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

روزی که محمود منهدم شد...!

‎درست وقتی که محمود نورافکن ‏! و احمدین داراکولا ‏،‏ ذوق مرگ این بودن که خیر سرشون تونستن با هزار جور دوز وکلک به سبزا یه کیش چس مثقالی بدن...،‏ میر ایران با یه حرکت سبزپاروفی!‏ آچمزشون کرد...! توضیح غیر واضحات: 1.‏ ‏ احمدین یعنی دو احمد بعنوان بدترین مثال ‏،احمد خاتمی و احمد جنتی..‏!! ‏2.‏ سبزپاروفی ‏،‏ کاسپاروفی سبز و کاسپاروف بزرگترین نابغه شطرنج تاریخ بوده...‏!‏

برچسب‌ها:

خواستگاری از دختر پررنگ ترین سبز دنیا...!!!

تا رفتیم توی خونه، بابای دختره گفت :" پیرهنت رو درآر...!" فکر کردم میخواد دخترش بفهمه که هیکلم خوبه یا نه؟؟( تازه اولش یخورده ترسیدم بودم..، که وقتی گفت قزوینی!نیست، خیالم راحت شد..) گفتم اگه اجازه بدید وقتی با عروس خانم رفتیم توی اطاق،هر چیزی که لازم بود رو درمی آرم ...یهو براق شد :" که مرتیکه بی حیا.!! میخوای اسلام رو بخطر بندازی...؟؟ خودم میخوام ببینم که جای باتوم روی بدنت هست یا نه..؟؟!! " گفتم :" واسه چی؟ " گفت :" اگه اونقد سیب زمینی بودی که دنبال رای دزدیده شدت،، نرفته باشی،،عمرا دخترمو دست تو بسپارم..!! " داشتم میگفتم که خودسرا هیکل ورزشکاری منو که میدیدن،راهشون رو کج میکردن و طرفم نمیومدن...که دیدم لپاشو آماده شیشکی بستن کرده...!واسه همین جمله ام رو نصفه نیمه رها کردم و گفتم :" باطوم و شیشه نوشابه،،قسمت نشد..! ولی وقتی که اشک آور زدن رفت تو چشمام...! چشمتون روز بد نبینه،خیلی دردشون اومد...! " که یهو گفت :" مامانم اینا..! از کجا بفهمم که راست میگی؟مدرک میخوام..!اونم نه از اون مدارکی که تو وزارت خارجه موجوده..!مدرک مشتی! بقول بروبچ(ها) مدرک خودسر خفه کن..! " گفتم :" شرمنده،ندارم،یعنی دارم،ولی عینک دودی تو چشممه..!" وسط این حرفا بودیم که مادر دختره یه سیخونکی به شوهرش زد و تو گوشش گفت :" ا وا خاک بر سرم!مرتیکه چلمبه،داری این یکی رو هم میپرونی!دختره رو دستمون میمونه ها..! " (بخشی از حرفای مذکور رو حدس زدم و مابقیش رو لب خونی کردم..!) اما ظاهرا مرتیکه قلمبه به اندازه کافی زی زی(زن ذلیل!)نبود و شاید هم زیادی جوگیر شده بود!بنابر اون:بدون توجه به فرمایشات سرکار علیه(ارباب) گفت :" ایشالا که دیگه دست کم یهفته رو تو بازداشت بودی؟؟ داماد همسایه ده روز کهریزک بوده..!باید یه زندان اساسی رفته باشی که بتونم جلو در و همسایه سرم رو بالا بگیرم...! می تونی گواهی بازداشت از اوین بگیری؟؟ " گفتم،فوتینا..! موقع آزادی ازمون تعهد گرفتن که به همه بگیم این مدت پامون شکسته بوده و چون روی بازگشت نداشتیم،،،رفتیم خونه یه پیرمرد مهربون قایم شده بودیم...مگه شما برنامه وزین 20.30 رو تماشا نمیکنید؟؟" ای کاش دهنم میشکست،زبونم جر واجر میشد و این آخری رو نمی گفتم..!(بجای اینکه الان قلبم ریز ریز شده باشه...)!خلاصه بعد اون جمله مزخرف آخری،،باباهه،ییهو گودزیلا شد ،از عصبانیت گوشاش سرخ شد،از سر تا ته بلرزه دراومد (رفت رو ویبره) و فریاد زد :" تلویزیون رو تحریم نکردی؟؟مردک نفوذی!ریاکار..!مرفه بی درد! اوباما..! ...! ...!(ییهو خیلی بی تربیت شد و یه چیزایی گفت که مجبور شدم گوگلشون کنم تا معانی عمیقشون رو بفهمم و به شما نمیگم تا عفت یا اون یکی خواهرش،عصمت، به خطر نیفتن..!) تو از لباس شخصی ها هم بدتری..! چطور جرات کردی بیای تو خونه من؟؟..." و مث یه دستمال کاغذی مستعمل!!! از پنجره پرتم کرد بیرون...!  جزئیات آخر کار و اینکه چه بلایی سرم اومد رو بعدا میگم! ادامه دارد...!